تاریخچه دکترین تثلیث
Visits: 12
تاریخچه دکترین تثلیث
موضوع تثلیث از مباحث مهم تاریخ ادیان به شمار می رود. گروهی از مردم باستان از قبیل هندوها، بابلیان و مصریان، به خدایان متعدد و ارباب انواع بسیاری باور داشتند. در میان این ارباب انواع، تثلیث هایی نیز وجود دارد که از جهات گوناگون، مشابه دکترین تثلیث در مسیحیت است. تاریخچه دکترین تثلیث در مسیحیت نشان می دهد که درباره الوهیت مسیح سه دیدگاه وجود داشت و اکنون نیز تا اندازه ای وجود دارد. دیدگاه اول می گوید، حضرت عیسی (ع)، انسان و پیامبری است از جانب خدا. بر اساس دیدگاه دوم، مسیح (ع) پسر خوانده خداست؛ به این معنا که پسر واقعی خدا نیست. اما بر اساس دیدگاه سوم که عقیده اکثر مسیحیان در عصر حاضر بر آن استوار است، حضرت عیسی (ع) پسر واقعی خداست و در نتیجه، خود نیز خداست.
پیدایش تثلیث در مسیحیت
متن مقدس مسیحیان از دو بخش عهد عتیق و عهد جدید تشکیل شده است. پیامبران عهد عتیق، خدا را خدای یگانه معرفی می کردند و هیچ اشاره ای به آموزه تثلیث در مسیحیت نداشتند. به عنوان مثال:
“ای اسرائیل، بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است“. (تثنیه ۶:۴)
علاوه براین، عیسی مسیح نیز تنها راه ورود به حیات جاودانی را در پرستش خدای واحد می داند (یوحنا ۱۷:۳). بدین معنا که عملاً در اناجیل چهارگانه، خبری از پسر و روح القدس نیست. در حقیقت، دین شناسان بر این باورند که مسیحیان نخستین، هیچ اعتقادی به تثلیث نداشته و مسیح را پیامبر برگزیده خدا می دانستند. ابیونی ها که از اولین گروه های مسیحی بودند نیزعیسی را یک انسان معمولی می دانستند که پسر مریم است.
شورای نیقیه
در سال ۳۱۳ میلادی، کنستانتین به امپراطوری روم رسیده و مسیحیت را به عنوان دین سرزمین خود انتخاب نمود. با آزادی نسبی مسیحیان، فرصت مناسبی برای بحث های الهیاتی میان گونه های فکری مختلف جامعه مسیحی به وجود آمد. گروهی از مسیحیان، معتقد به یگانگی خدا بودند و گروهی دیگر، اعتقاد داشتند که مسیح خداست. در این میان، نزاع این دو گروه بالا گرفت. در یک سو، عالیجناب آریوس قرار داشت و در سوی دیگر، عالیجناب الکساندر.
از این رو کنستانتین در سال ۳۲۵ میلادی، شورایی با حضور رهبران مسیحی در شهر نیقیه تشکیل داد. آریوس و پیروانش از یک سو و آتاناسیوس، نماینده الکساندر، از سوی دیگر در شورا حضور یافتند. روند شورا نیز کاملاً در دست کنستانتین بوده و تحت فرمان او اداره می شد. شورا یک ماه به طول انجامید. پس از آن، کنستانتین که هیچ گونه پیش زمینه مطالعات مسیحیت نداشت، رأی را به نفع آتاناسیوس صادر کرده و با این رأی او:
«مسیح به عنوان خدا و در مقام اقنوم دوم در کنار خدای پدر قرار گرفت».
در نهایت نیز، همه اسقفان به جز دو تن، حتی با وجود عقیده مخالف در این زمینه، نتیجه این شورا را امضا نمودند. این شورا، آغازی بود برای پیدایش آموزه تثلیث در مسیحیت. از آن پس، تمامی نوشته های آریوس سوزانده شد و پنهان نمودن آثار او حکم اعدام را به دنبال داشت. طرفداران دیدگاه توحیدی مورد آزار و اذیت قرار گرفته و عبادتگاه هایشان تعطیل شد. آریوس در این رابطه می گوید:
“ما به این دلیل تحت آزار و جفا هستیم که می گوییم، وجود پسر، دارای ابتدا و آغاز است… و نیز می گوییم او از نیستی آفریده شد”.
شورای قسطنطنیه
چند سال بعد، در سال ۳۳۵ میلادی، حکومت روم به نظر آریوس متمایل شد و شورایی در اورشلیم تشکیل داد. این شورا با حمایت ائوسبیوس، اسقف قیصریه، و نیز اسقف نیکومدیا، به نفع دیدگاه آریوس، رأی داد. حتی در سال ۳۵۱ میلادی، کلیساها و از همه مهم تر، اسقفی اسکندریه را به طرفداران آریوس تحویل دادند. اما این تغییر دیری نپایید و با سلطنت تئودسیوس بار دیگر ورق بر ضد آریوسی ها برگشت. چرا که تئودسیوس با تشکیل شورایی در قسطنطنیه، بار دیگر نظر عیسی خدایی را برگزید. در این شورا اتفاق مهمتری نیز افتاد.
در حقیقت، در شورای نیقیه، هیچ یک از اسقفان، عقیده تثلیث را ترویج نکردند. آنان فقط درباره طبیعت و ذات عیسی مشورت نمودند. حال آن که شورای قسطنطنیه به این دلیل تشکیل شد که مکدونیوس، روح القدس، را شخصی الوهی نمی دانست. اما برخی از کلیساها بر پرستش روح القدس اصرار داشتند.
سال ۳۸۱ میلادی برای حل این اختلاف، شورای قسطنطنیه تشکیل شد. در این شورا، اصلاحیه ای نوشته و به اعتقادنامه نیقیه افزوده شد:
“من ایمان دارم به روح القدس، خداوند و بخشنده حیات که از پدر صادر می گردد”.
در نتیجه، آریانیسم (مکتب پیروان آریوس) در شرق ریشه کن شد.
این بود تاریخ مختصر پیدایش اعتقادنامه نیقیه به عنوان پایه و بنیان آموزه تثلیث در مسیحیت.
موضوعات مرتبط:
آموزه تثلیث در عهد جدید (بخش اول)
آموزه تثلیث در عهد جدید (بخش دوم)
منابع:
- کاشانی، محمد، درسنامه مسیحیت، مؤسسه آموزش عالی حوزوی خاتم النبیین
- حسن مجتبی، ا. (۱۳۹۲)، بررسی تطور تثلیث در ادیان و ورود آن در مسیحیت، فصل نامه انجمن علمی پژوهشی کلام اسلامی، سال چهارم، شماره پنجم، ص ۵-۴۸