خاتم به چه معناست و خاتم النبیین کیست؟
بازدیدها: 127
خاتم به چه معناست و خاتم النبیین کیست؟
آیا رسول اکرم (ص) آخرین پیامبر است؟
روحی روشنی طبق استدلال های “احمد حمدی” و ” اشراق خاوری” که از مبلغان بهائیت هستند و همچنین بعضی از متون ادبی و دینی، میگوید که لغت خاتم (به فتح تاء) به معنی انگشتری و زینت یا تصدیق است. در نتیجه هدف از آیه خاتمالنبیین این است که پیغمبر اسلام، زینت و انگشتری پیامبران، یا به معنی دیگر تصدیق انبیا است.
طبق نظر روحی روشنی، کلمه “خاتم” مطلقا به معنای تمام کننده امر نبوت و رسالت نیامده است.
روحی روشنی در صفحه 19 و27 خاتمیت:
«خلاصه نظر بعضی از ناشرین نفحات الله و مصنفین محترم بر این است که خاتم به فتح تاء بوده و به معنی مهر و زینت و یا انگشتری میباشد.
خاتم و خاتم به کسر و فتح تاء چیزی است که با آن اشیاء را مهر میکنند. مقصود از مهر و امضا، تصدیق است. نظر به معنی لغوی معنی خاتمالنبیین چنین می شود که حضرت محمد (ص) تصدیقکننده انبیای سلف بوده؛ زیرا در قرآن مجید به نبوت عیسی و موسی و سایر انبیا اعتراف و همه را من عندالله معرفی و کل را تصدیق فرمود. و بر اثر تصدیق آن حضرت بت پرستان عرب که منکر انبیا قبل بودند نسبت به آنان مصدق شدند. و یهود که منکر مسیح بودند پس از قبول اسلام مومن به مسیح شدند».
این در حالی است که روحی روشنی در جای دیگر در نشریه خاتمیت، “خاتم” را به معنی پایان، پذیرفته بود. این مسئله در مقاله “تفاوت نبی و رسول” مورد بررسی قرار گرفته است.
معنای لغوی خاتم
کلمه ختم، خاتَم، خاتِم، در لغت به معنی “مایختم به” و عاقبت و آخر هر چیز است.
این آیه را قُرّاء سبعه از قدیم، هم خاتِمالنبیین خواندهاند و هم خاتَمالنبیین. تنها «عاصم»، خاتَمالنبیین خوانده است و غیر عاصم، همه خاتِمالنبیین خواندهاند.
اشکالی ندارد که در قرآن یک کلمه را دو جور بخوانیم و هر دو جور هم صحیح باشد. اگر خاتِمالنبیین بخوانیم، معنایش واضح و ساده است: ختمکننده پیغمبران.
«خاتِم» اسم فاعل است که معنی «کنندگی» میدهد. خاتِمالنبیین یعنی پایاندهنده پیغمبران.
اما «خاتَم» همین معنی و مفهوم را میبخشد به علاوه یک مفهوم اضافه تر. آن مفهوم اضافه این است که در اینجا موضوع رسالت و نبوّت تشبیه میشود به نامهای که پایان مییابد و نویسنده آن نامه، نقش و مهر خود را در پایان آن میزند. بدین معنا که در پایان، خودش را به وسیله آن مُهر معرفی میکند.
در گذشته، پایان نامه ها را مهر میکردند. این مهر دو خاصیت داشت:
- یکی اینکه معرّف کامل نویسندهی نامه بود؛
- دوم اینکه نامه را میبست و علامت پایان دادن به نامه بود.
در حقیقت این عمل مشخص می شد که هر چیزی، بعد از مهر یا امضا به نامه اضافه شود، فاقد اعتبار می باشد.
آیه خاتم النبیین: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ و…»
آیه خاتم النبیین که تعبیر (خاتم النبیین) را درباره خاتمالانبیاء دارد، گویای این است که این عبارت، نقشی است که با آن، نامه نبوّت، کتاب نبوّت، درس نبوّت به پایان رسید و علامت بسته شدن آن است. به طوری که هرکس به هر نام که بعد از او بیاید و ادعا کند، معلوم است که مجعول و دروغ است. چه کلمه را خاتَم بخوانیم و چه خاتِم، از نظر این که پیغمبر اسلام، آخرین پیغمبران است هیچ فرقی نمیکند.
پس باز هم مفهوم خاتم، پایاندادن است. اما این مفهوم اضافه را هم دارد که این مهری است که با آن این طومار نبوت و رسالت بسته شد.
معنی اصلی خاتم
آنچه که بوسیله آن امری پایان پذیرد را خاتَم و خاتِم گویند. ختم مصدر خاتم است.
در فرهنگ المنجد می آید:
«الختم ما یختم به»
«الخاتم و الخاتم ما یختم به، و عاقبت کلشیی» .
پس معنی اصلی لغت خاتم، عاقبت هر چیز و وسیله اتمام کار است.
در زمان های قدیم و حتی تا دوره های اخیر، معمولاً زاید اسم خود را در نگین انگشتری حک می کردند تا بهتر از آن مراقبت شود.
به این ترتیب، کم کم کلمه خاتم که قبلا برای مهر به کار می رفت، تبدیل شد به انگشتری که جای مهر را می گیرد.
یکی دیگر از معانی “ختم”، بستن و پوشیدن است. در نتیجه می توان گفت، چون انگشتر، انگشت را می پوشاند به آن خاتم می گویند. در هر صورت خاتم مجازاً به معنای انگشتری است.
معنای اصلی خاتم درست است یا معنای مجازی؟
تا وقتی که بتوان در جمله معنی اصلی کلمه را استفاده کرد، نمی توانیم معنای مجازی را برداشت کنیم. مگر این که استفاده معنی حقیقی کلمه در عبارت، درست نباشد.
همیشه معنی حقیقی، اصالت دارد. مگر این که به قرینه انصراف معنی مجاز پیدا کند.
مثال: اگر کسی بگوید «دخلت الشمس فی البیت» (خورشید داخل خانه شد) از قرینه می فهمیم که منظور از خورشید، نور خورشید است. و مجازاً به جای نور خورشید از خورشید استفاده می شود. ارتباط مجازی در این عبارت، علت و معلول است.
اما اگر گفته شد، «طلعت الشمس» (خورشید طالع شد) یعنی منظور نویسنده طلوع خورشید می باشد.
آیاتی که نشان دهنده اتمام نبوت و پیامبری است
آیاتی که دلالت میکند بر اینکه امت این پیغمبر، امت وسط و معتدل است و بالاترین امت هاست: سوره بقره. آیه143.
«وَ کذلِک جَعَلْناکمْ اُمَّةً وَسَطاً…»
امت کامل و معتدل، امتی است که امتی بالاتر از آن نمیتواند در دنیا وجود داشته باشد. این هم ختم نبوّت را میرساند. اگر پیغمبری بعد از این پیغمبر بیاید، آن پیغمبر و آن امت که نباید ناقص تر از این باشد. اگر بعد امتی بخواهد بیاید باید کامل تر باشد، ولی قرآن میفرماید دیگر امتی بالاتر از امت اسلام که تربیت شده به تعالیم اسلام باشد، فرض نمیشود.
آیاتی راجع به خود قرآن مجید که میفرماید ما این کتاب را برای همیشه حفظ و نگهداری میکنیم: سوره حجر. آیه 9.
«اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظونَ»
ما این ذکر را، این قرآن را نازل کردهایم و برای همیشه حافظ آن هستیم. «نگهداری میکنیم»
یعنی قرآن برای همیشه در میان مردم خواهد بود، بنابراین کتاب منسوخ شدنی نیست.
آیاتی که بر این که پیغمبران گذشته همه مبشّر و مقدمه این پیغمبر بودهاند، دلالت میکند:
آل عمران/ آیه81: «وَ اِذْ اَخَذَ اللهُ میثاقَ النَّبِیینَ لَما اتَیتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جاءَکمْ رَسولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»
ما از همه پیغمبران بدون استثنا پیمان گرفتهایم که هر زمانی که برای شما کتاب و حکمت بیاید و ما به شما کتاب و حکمت بدهیم (یعنی در آینده) و پیغمبری در آینده خواهد آمد که او تصدیق میکند گذشتهها را. باید از حالا به آن پیغمبر ایمان بیاورید.
صاحب مجمعالبیان میگوید، این آیه از نظر ترکیب نحوی و دستوری از مشکل ترین آیات قرآن است.
از نظر دستور زبان عربی «لَما» مای آن موصوله است یا مای زمانیه است یا مای مصدریه؟ آیا لَما بخوانیم یا لِما یا لَمّا؟ به هر حال منظور و مقصود کلی که در این آیه هست همین است. و این مضمون در روایات زیادی وارد شده است.
از جمله امام علی(ع) در نهج البلاغه میفرمایند:
خداوند از همه پیغمبران برای این پیغمبر پیمان گرفته است. یعنی تمام نبوّت ها و شرایع سابقه، مقدمه و پیشدرآمد شریعت ختمیه است. تمام نبوّت ها مقدمه ای است برای این نبوّت. و این نبوّت ذی المقدمهای است برای تمام نبوّت ها.
تمامی پیامبران، همانطور که مردم را به خدا و قیامت دعوت کرده و ایمان به خدا و قیامت را در مردم ایجاد کرده اند، موظف بودند که ایمان به نبوّت خاتمالانبیاء را هم که مطلبی مربوط به آینده است، در مردم ایجاد کنند.
صف/آیه 6: «وَ اِذْ قالَ عیسَی بْنُ مَرْیمَ یا بَنی اِسْرائیلَ اِنّی رَسولُ اللهِ اِلَیکمْ مُصَدِّقآ لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْریةِ وَ مُبَشِّرآ بِرَسولٍ یأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ.»
عیسی بن مریم به بنی اسرائیل فرمود که من خودم از ناحیه خدا به سوی شما پیغمبرم و کتاب گذشته را که تورات است تأیید و تصدیق میکنم، نبوّت موسی و کتاب او را تصدیق میکنم، و من مبشّر و نوید دهنده هستم پیغمبری را که در آینده خواهد آمد که نام او احمد است.
خدا با پیامبران پیمان بسته بود که باید علامات و مشخصات آخرین پیامبر را برای مردم بگویند و بنویسند، در کتابهای آسمانی و آثاری که از پیغمبران پیشین باقی مانده بود، همه علائم این پیغمبر ذکر شده بود. و به همین علت علامات آخرین پیامبر، معروف و مشهور بود.
مثلا این پیغمبر از جزیرةالعرب مبعوث میشود. مرکب او به اقتضای محیطی که هست شتر است. علامتی در پشت شانهاش دارد. اسمش و خصوصیات پدر و فامیلش و همچنین «اُمّی» یعنی درس ناخوانده و مکتب نرفته و استادندیده بودنش، همگی قید شده و پیغمبران سلف، آنها را به امت خودشان تعلیم داده بودند.
«اَلَّذینَ یتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِی الاُمِّی اَلَّذی یجِدونَهُ مَکتوبآ عِنْدَهُمْ فِی التَّوْریةِ وَ الاِنْجیلِ»
مردمی که پیروی میکنند از رسول و نبی درسناخوانده، کتاب و مکتب و استادنادیده او را و علائم او را در تورات و انجیل نوشته مییابند.
بسیاری از افرادی که در آن زمان به پیغمبر اکرم ایمان آوردند افرادی بودند که روی همان علائم و مشخصات، ظهور پیغمبری را در این زمان با آن علامات حدس میزدند و یا خودشان به دیگران گفته بودند. چرا که مدینه مرکز یهودی نشین بود و علمای یهودی، مکرّر به یهودی ها و غیر یهودی ها گفته بودند که ما از کتابهای آسمانی اطلاع داریم و بر اساس آن ها در این سرزمین پیغمبری مبعوث خواهد شد.
آیاتی که در آن ختم به معنی مهر زدن است
بقره/ آیه6 و 7: «اِنَّ الَّذینَ کفَروا سَواءٌ عَلَیهِمْ ءَاَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لایؤْمِنونَ، خَتَمَ اللهُ عَلی قُلوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی اَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»
این کسانی که کفر و عناد و جحود می ورزند در حالتی هستند که تو چه آنها را بیم بدهی و چه بیم ندهی ایمان نمیآورند. این ها در حالتی هستند که خداوند بر دل های این ها و بر گوش هایشان مهر زدهاست.
یس/ آیه 65: «اَلْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی اَفْواهِهِمْ وَ تُکلِّمُنا اَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانوا یکسِبونَ»
امروز بر دهان آن کافران مهر خموشی نهیم و دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه میکردند گواهی دهد.
مهر زدنها همیشه علامت پایانیافتن و یا بستن یک نامه بودهاست. مفهوم «پایان دادن» یک مفهوم ثانوی است که از این مفهوم مهر کردن بوجود میآید. چون مهر کردن ملازم بودهاست با پایان دادن، کم کم هر کاری را هم که بخواهند پایانبدهند، ولو آنکه مهر زدن در کار نباشد، کلمه «ختم» را به کار می برند.
بهاءالله نیز در مجموعه اشراقات صفحه 292 صریحاً پیامبر اسلام را کسی معرفی میکند که با او نبوت و رسالت اتمام یافته است:
«الصلوة و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرسالة و النبوة و علی آله و اصحابه دائما ابداً سرمدا.»
از این رو، با توجه به قرائن موجود دیگر نمی توان از کلمه خاتم به معنی زینت و تصدیق برای حضرت محمد (ص) استفاده نمود.
درست است که حضرت محمد (ص) تصدیق کننده انبیا سلف بوده و شأن نبی صادق همین است، همان طور که پیامبران دیگر نیز این کار را کردند، اما قرآن برای بیان این موضوع، مستقیماً از همین لغت استفاده کرده و نیازی به مجاز نیست. در قرآن آن جا که صحبت از تصدیق پیامبر نسبت به انبیاء گذشته است، همان لفظ تصدیق ذکر می شود:
«و مصدقاً لما بین یدی من التوراة و الانجیل ولکن تصدیق الذی بین یدیه»
چرا در آیه خاتم النبیین، در مورد پسرخوانده پیامبر صحبت میشود؟
سنت پسرخوانده:
این آیه در واقع نسخ یک سنّت کهن است که در آن زمان هم در میان اعراب و هم در میان غیر اعراب و حتی در ایران نیز وجود داشت.
رسم این بود که اگر فردی، کسی را به پسرخواندگی می پذیرفت و به منزله پسر خود حساب میکرد، پس از آن، از لحاظ احکام و آثار عیناً مثل پسر خودش بود. یعنی همانطور که اگر بمیرد پسر خودش از او ارث میبرد، این پسرخوانده هم از او ارث میبرد.
مثلا همانطور که زن پسر خودش، عروس و محرم او شمرده میشود و حتی بعد از طلاق دادنِ پسرش نمیتواند عروسش را برای خود عقدکند، زن این پسرخوانده نیز چنین است.
در عربستان این رسم شایع بود و در غیر عربستان مخصوصآ در ایران به یک شکل بسیار پیچیدهتر و وسیع تری رواج داشت. اسلام این قانون را نسخ کرد و فرمود: پسرخواندگی منشأ هیچ اثری نیست، نه آن پسر از این پدر ارث میبرد و نه این پدر از آن پسر ارث میبرد. آن پسر مثلا به زن این پدر و دخترهای او محرم نمیشود و زن او در حالی که زن اوست به این پدر محرم نمیشود.
ماجرای پیامبر و پسرخوانده:
زید بن حارثه قبل از اسلام، غلام حضرت خدیجه (س) بود. خدیجه (س) او را به رسول اکرم (ص) بخشید و رسول اکرم نیز او را آزاد نمودند.
این مرد ایمان و علاقه زیادی به رسول اکرم (ص) داشت؛ به طوری که وقتی والدینش مطلع شدند پسرشان آزاد شده، آمدند که او را نزد خود ببرند. رسول اکرم (ص) هم او را مرخص کرد و فرمود، اختیار با خودت. اما زید بن حارثه بر خلاف اصرار پدر و مادرش نزد پیامبر (ص) ماند.
مردم، زید بن حارثه را پسرخوانده پیغمبر میخواندند.
پیغمبر اکرم (ص)، دختر عمه خود، زینب بنت جَحش را برای زید بن حارثه خواستگاری کردند. زینب بنت جَحش و برادرش عبدالله بن جحش که گمان میکردند پیامبر (ص) زینب را برای خودش خواستگاری کرده، با کمال خوشحالی جواب مثبت دادند.
اما بعد که زینب اطلاع پیدا کرد، پیغمبر او را برای غلام آزادشده خودش میخواهد، ناراحت و عصبانی شد و گفت من گمان کردم که پیغمبر مرا برای خودشان خواستگاری کردهاند. من نوه عبدالمطّلب، یک زن قرشیه، همسر یک غلام آزادشده شوم؟! این خلاف شئون و حیثیات من است.
پیغمبر اکرم (ص) به او پیغام دادند که اسلام این نخوت ها را از بین برده است. زید مؤمن و مسلمان و با انسانی با ایمان است. مسلم کفو مسلم و مؤمن کفو مؤمن است. از نظر من تو نباید امتناع کنی.
زینب نیز در پاسخ به توصیه های پیامبر (ص) از موضع خود عقب رفت و گفت: اگر شما واقعآ معتقد هستید که من با زید ازدواج کنم، موافقم.
و چون پیغمبر (ص) موافق بود با زید ازدواج کرد. اما چون از اول زید را نمیخواست، تا آخر هم به او علاقه مند نشد و مرتب ناراحتی و کج خُلقی میکرد. زید به رسول اکرم (ص) شکایت میکرد که وضع اخلاقی زینب اینطور است، اجازه میخواست که طلاق بدهد و پیامبر مانع میشد تا بالاخره زید او را طلاق داد و پیامبر با او ازدواج کرد.
نسخ عملی سنت پسرخواندگی:
ازدواج پیغمبر با زینب، برای نسخ عملی همین عادت و رسم بود که بسیار در تمام جوامع بشری ریشه دوانیده بود. خیلی برای اعراب جاهلیت، ازدواج پیامبر (ص) با همسر پسرخوانده خویش عملی قبیح به شمار می آمد؛ چرا که می گفتند، مگر میشود کسی با عروس خود پس از طلاق پسرش ازدواج کند؟!
قرآن این رسم را نسخ کرد و جمله اول آیه نیز ناظر به این حقیقت است.
«ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ». «محمّد پدر هیچیک از مردان شما نیست. او فقط پدر فرزندان خودش است نه پدر یک مرد اجنبی. محمد (ص) را با این صفت نشناسید و با این صفات خطاب نکنید. او را ابو زید نخوانید و زید را ابن رسول الله نخوانید، بلکه او را با صفت رسول الله و صفت خاتمالنبیین بشناسید.»
همه پیغمبران پیغمبر خدا بودهاند اما او یک صفت خاص و جداگانهای دارد. او خاتمالنبیین است.
کلام آخر:
معنی اصلی لغت خاتم ، تمام کننده است.
افزون بر این، گذشتگان، نامه ها را مهر و موم میکردند. آن ها این مهر که هم برای نشان دادن اتمام نامه و هم معرفی نویسنده استفاده میشد، را خاتم نام نهادند.
در حقیقت، همان طور که مهر کردن نامه به معنای اتمام نامه است، مهر شدن نبوت هم به معنای اتمام نبوت است. با توجه به براهین مذکور، خاتمالنبیین به معنای پایان دهنده نبوت و پیامبری است.
علاوه براین، پیامبران قبل از رسول خدا (ص)، ویژگی های آخرین پیامبر ر ا به مردم گفته بودند و مردم آن ها را میدانستند. در قرآن هم به این ویژگیها اشاره شده است. در واقع، یکی از دلایل اقبال مردم به پیامبر اسلام نیز همین موضوع بود. اما نکته آخر این که، بدان سبب عبارت “خاتم النبیین” در آیه ماجرای زید آمدهاست که در زمان پیامبر، مردم تمام احکام پسرخوانده را مثل فرزند میدانستند.
در آیه خاتم النبیین، این موضوع نسخ میشود و خداوند میفرماید که برای خطاب پیامبر (ص)، او را نه پدر خویش (به عنوان پدرخوانده)، بلکه به عنوان رسول خدا و خاتمالنبیین بشناسید.
در حقیقت، در این آیه هم رسم فرزندخواندگی، به گونهای که در گذشته رایجب ود، نسخ میشود، و هم عناوین صحیح برای خواندن پیامبر خدا معرفی میگردد. بنابراین، روشن است که با توجه به استنادات و براهین ذکر شده، منظور از خاتم در آیه مدنظر، آن گونه که روحی روشنی ادعا کرد، انگشتری نیست، بلکه ماجرای ختم و اتمام جریان نبوت است.
منابع: - امیرپور، علی، خاتمیت، سازمان مطبوعاتی مرجان، تهران - مطهری، مرتضی، خاتمیت، انتشارات صدرا - نشریه خاتمیت https://library.razavi.ir https://www.yjc.news/