بازدیدها: 18
فرضیه جسد هورقلیایی در شیخیه
در آثار شیخ احمد احسایی، واژه هورقلیا با عناوین گوناگونی از جمله «ملک آخر»، «ملک علوی»، «ملک ثانی» و غیره به کار می رود. علیرغم این که شیخ احمد هیچ گاه تعریف مشخصی از این مفهوم ارائه نداده، می توان از این واژه و مترادف های آن، دو معنا تصور نمود. در معنای اول مبتنی بر فرضیه جسد هورقلیایی، منظور از هورقلیا، عالم برزخ و مثال است. این واژه در معنای دوم شامل عالمی می شود که افلاک عالم برزخ و سرزمین های جابلقا و جابرسا را در بر می گیرد. به دیگر سخن، جابلقا و جابلسا، ناحیه پایین عالم برزخ است که هورقلیا، نام افلاک این دو می باشد. اما به هر صورت هیچ منبع معتبری برای استخراج این عقیده و معانی قصد شده از آن در آثار بنیان گذار شیخیه معرفی نشده است.
نقد فرضیه جسد هورقلیایی در شیخیه
اولاً این فرضیه به دلیل این که سندی دینی ندارد، عمیقاً از ضعف منبع رنج می برد. احسایی در حقیقت، دلیلی بر این فرضیه اقامه نمی کند، بلکه صرفاً به تبیین آن می پردازد. حال آن که زمانی می توان باوری را دینی دانست که از بنیانی دینی برخوردار باشد. این در حالی است که در رابطه با فرضیه هورقلیا و جسد هورقلیایی در شیخیه، هیچ گونه سند دینی وجود ندارد و تنها می توان در آثار سهروردی آن را مشاهده نمود.
ثانیاً ادله نقلی (آیات قرآن کریم و احادیث) گویای معاد جسمانی با جسم عنصری و مادی هستند نه فرضیه جسد هورقلیایی شیخیه. به عنوان مثال، در داستان حضرت ابراهیم (ع) که در قرآن می آید:
” وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ“. (بقره: 260)
” و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آن ها را به هم درآمیز نزد خود. آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند. و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست“.
زمانی که آن حضرت از خداوند می خواهند که چگونگی زنده شدن مردگان را به ایشان نشان دهد، در این ماجرا نشانه ای از فرضیه جسد هورقلیایی مکتب شیخیه و صورت پذیرفتن معاد بر آن اساس یافت نمی شود. در مقابل، خداوند به آن حضرت امر می کند که چهار پرنده بگیرد و آن ها را تکه تکه نماید. آن گاه ترکیب تکه های جسم آن ها را بر سر چند کوه گذارد. در نهایت، آن ها را فرابخواند.
در تمامی این ماجرا، نه تنها شاهدی دال بر تأیید معاد با جسم هورقلیایی وجود ندارد، بلکه تمامی داستان، به وضوح حول همین جسم عنصری و مادی می چرخد.
همین مسئله در رابطه با ماجرای عزیر نبی (ع) نیز تکرار می شود. در آیات مربوط به آن حضرت می آید:
” أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ. وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ“. (بقره: 259)
” یا به مانند آن کس (عزیر) که به دهکدهای گذر کرد که خراب و ویران شده بود، گفت: خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد! پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده کرد و برانگیخت و بدو فرمود که چند مدت درنگ نمودی؟ جواب داد: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ نمودم. خداوند فرمود (نه چنین است) بلکه صد سال است که به خواب مرگ افتادهای. نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر ننموده، و الاغ خود را بنگر (که اکنون زندهاش کنیم تا احوال بر تو معلوم شود) و تا تو را حجت و نشانه ای برای خلق قرار دهیم (که امر بعثت را انکار نکنند). و بنگر در استخوان های آن که چگونه درهمش پیوسته و گوشت بر آن پوشانیم. چون این کار بر او روشن گردید، گفت: به یقین میدانم که خدا بر هر چیز قادر است“.
همان طور که در این داستان نیز به روشنی مشاهده می شود، خبری از فرضیه جسد هورقلیایی شیخیه نیست، بلکه از همین بدن و جسم عنصری و مادی حضرت سخن به میان می آید.
مابقی آیات قرآنی که به مسئله معاد می پردازد نیز بر همین اساس بوده و از جسم مادی سخن می گوید. از این جمله می توان به تشکیل خطوط روی انگشتان و همچنین، ریخته شدن پوست بدن و شکل گیری دوباره آن اشاره نمود.
ادامه دارد…
موضوعات مرتبط:
فرضیه جسد هورقلیایی در شیخیه (بخش اول)
شیخ احمد احسایی کیست؟ (بخش اول)
فرضیه جسد هورقلیایی در شیخیه (بخش سوم)
فرضیه جسد هورقلیایی در شیخیه (بخش چهارم)
منابع:
- خادمی، ع.، عربی، ع. (1397)، بررسی اصطلاح هورقلیا در منظومه فکری شیخ احمد احسایی، سال بیستم، شماره چهارم، شماره پیاپی 78، ص 23-46
- فلاحتی، ح. (1389)، تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهائیت، سال اول، شماره دوم، ص 159-178
- رضانژاد، ع. (1381)، شیخیه بستر پیدایش بابیت و بهائیت، مجله انتظار، بهار، شماره سوم
- پاشایی، و.، فرمانیان، م. (1392)، رویارویی خاندان کریمخانیه شیخیه با بابیه، معرفت ادیان، سال چهارم، شماره چهارم، پیاپی 16، ص 97-118
- لواسانی، م. (1394)، مبتکر نظریه رکن رابع ایمان در شیخیه، مطالعات تاریخ اسلام، سال هفتم، شماره بیست و چهارم، ص 141-169
- اکبری، م. (1381)، شیخیه از اعتراض تا تأسیس، پژوهش نامه علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، شماره سی و چهارم
- علی زاده، س. (1398)، بررسی و نقد اندیشه شیخ احمد احسایی در ارتباط با عالم وجودی حیات امام عصر (عج)، سال دهم، شماره پنجاه و ششم، ص 39-50