بازدیدها: 3
مهدی موعود در نگاه باب و بهاء (بخش سوم)
در بخش دوم از مقاله «مهدی موعود در نگاه باب و بهاء» کلام شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی به عنوان اساتید باب در رابطه با مشخصات امام دوازهم (ع) ذکر شد. در این بخش نیز عبارات و کلام علی محمد شیرازی و حسینعلی نوری مورد بررسی قرار می گیرد.
امام مهدی (ع) در نگاه باب
علی محمد شیرازی در ابتدای دعوت، خود را به عنوان باب امام زمان (عج) معرفی نمود. به این معنا که تصور می کرد با آن حضرت (ع) ارتباط خصوصی دارد و واسطه ای بین ایشان و مردم است. حال آن که پس از مدتی، نظر خود را تغییر داد و ادعا کرد که خود قائم (ع) می باشد.
براستی کدام یک از این دو ادعا درست است؟ بالاخره علی محمد شیرازی یا باب و واسطه حضرت است و یا خود حضرت!
علی محمد شیرازی در احسن القصص، سوره 58، خطاب به امام زمان (ع) می گوید:
“یا سید الاکبر، ما انا شی ء الا علیک و ما اعتصمت فی الامر، الا الیک و انت الکافی بالحق و الله الحق من ورائک المحیط… یا بقیه الله قد افدیت بکلی لک و ارضیت السب فی سبیلک…“.
شیرازی خطاب به حضرت (ع) می گوید، “ای مولای اعظم، من جز تو نیستم و جز به تو در این امر تمسک نکرده ام و تو به حق بسنده ای، و خداوند حق از پشت سر تو را احاطه کرده است… اى بقيه الله، همه چيز را براى تو فديه كردم و به خاطر تو اهانت را پذيرفتم…“.
همچنین در احسن القصص، سوره 60 می نویسد:
“یا عباد الله، اسمعوا نداء الحجه من حول الباب، ان الله ربی قد اوحی الی، انا قد انزلنا هذا الکتاب علی عبدک، لیکون علی العالمین علی الحق بالحق نذیراً و بشیراً“.
شیرازی در این بخش می گوید، “ای بندگان خد،ا ندای حجت را از اطراف بشنوید که خداوند پروردگارم به من وحی کرده است که این کتاب را بر بنده شما نازل کردم تا بر جهانیان به حق هشدار دهنده و بشارت دهنده“.
همچنین در سوره 66 از احسن القصص می گوید:
” و ما هو الا عبدٌ للحجة یدعوا الناس لدین الله الخالص“.
ترجمه این عبارت این است که، “و او جز بنده حجتی نیست که مردم را به دین پاک خدا فرا می خواند“.
از این جملات و عبارات مشابه متعدد علی محمد شیرازی بر می آید که او در ابتدا خود را تنها باب امام عصر (عج) می دانست.
نکته جالب این جاست که پیروان باب، بعدها برای رفع این اشکال، این عبارات را تأویل نمودند. به این معنا که جمعی از نویسندگان بهائی، چنین ادعا کردند که مقصود باب از این جملات، نه اشاره به امام مهدی (عج)، بلکه اشاره به بهاء بوده است.
از این رو عبدالبهاء در مقاله سیاح، صفحه 5 می نویسد:
“و در نخستین کتابی که در تفسیر سوره یوسف مرقوم نموده در جمیع مواضع آن خطاب هایی به آن شخص غایب که از او مستفیذ و مستفیض بوده نموده و استمداد در تمهید مبادی خویش جسته و تمنای فدای جان در سبیل محبتش نموده از جمله این عبارت است: یا بقیه الله قد افدیت بکلی لک و ارضیت السب… “.
در پاسخ به این ادعا باید گفت:
- اولاً چنین تأویلی به این معناست که علی محمد شیرازی از جانب یکی از پیروان خود که از اصحاب درجه اول هم نبود، مبعوث می شود. بدین معنا که عبارات علی محمد شیرازی، خطاب به امام مهدی (عج) نمی باشد، بلکه بنا به ادعای بهائیان، به بهاء الله اشاره دارد. حال آن که بهاء، در آن زمان صرفاً جزء یاران باب، آن هم از نوع دست دوم و سوم بود و در زمان شیرازی، ادعای نبوت و ولایت نکرد. بنابراین، معنای این تأویل چنین است که باب، نه از طرف امام دوازدهم (ع)، بلکه از طرف یکی از یاران خود که تابع و فرمانبردار وی بود، به مقام بابی رسید. علاوه براین، باب، دست راست خویش، یعنی «صبح ازل» را به عنوان جانشین خود برگزید. حال آن که در این تأویل، ادعا می شود که بهاء، مصداق حقیقی این عبارات است.
- ثانیاً به گفته خود بهائیان، حسینعلی نوری در زمان باب، ادعای نبوت و ولایت نداشت. چنین شخصی چگونه می تواند وحی دریافت کند و به دیگران کمک و الهام نماید؟
- ثالثاً عبارات متعددی در کلام و نگارش باب وجود دارد که نمی توان آن را به بهاء نسبت داد. به عنوان مثال:
“و یقول المشرکین من اهل الکتاب، ما کنت علی الامر من عند الامام، حجه الله، من عند حجه القائم المنتظر”.
در این عبارت، مخالفین باب درباره فردی سخن می گویند که به مقام حجت اللهی و قائمیت رسیده، نه بهاء الله که در آن زمان اصلاً مقامی نداشت که مشرکین با او به مخالفت بپردازند.
- رابعاً، علی محمد شیرازی، ابتدا خود را باب حجت می داند. این بدین معناست که حجت را غیر از خود می داند. سپس ادعای حجت بودن می کند. پس از او، پیروان بهاء، این مقام را برای حسینعلی نوری تصور می کنند. بنابراین، جای این سؤال خالی است که آیا مشخص است در نهایت این حجت کیست؟ شاید مشابه به تثلیث مسیحیان، هر سه این ها یک نفر هستند و بحث از اقانیم سه گانه در میان است؟
منابع:
- علامه مصطفوی، ح. (1386)، محاکمه و بررسی در تاریخ و عقائد و احکام باب و بهاء، ج 1، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، تهران، لندن، قاهره، ص 31-35