بازدیدها: 6
یکی از محورهای فعالیت امام هادی(ع)، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی(عج) بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر میفرمودند.
به گزارش فاران نیوز، امروز، سوم ماه رجب، مصادف با سالروز شهادت امام هادی(ع) است. امام علی بن محمد(ع) مشهور به امام هادی و امام علیالنقی(ع)، امام دهم شیعیان است. آن حضرت در سال ۲۱۲ هجری دیده به جهان گشود و در سال ۲۲۰ هجری پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام جواد(ع)، به مقام امامت نائل شد. مدت امامت حضرت هادی(ع) حدود ۳۴ سال است و ایشان در سال ۲۵۴ هجری به دستور معتز عباسی مسموم و به شهادت رسیدند. «زیارت جامعه کبیره» از مشهورترین دعاهای برجای مانده از امام هادی(ع) است.
امام هادی(ع) در سال ۲۲۰ هجری در مدینه به امامت رسیدند. آن حضرت ۱۳ سال اول امامت خود را در آن شهر سپری کرده و ضمن بهرهرسانی معنوی و علمی به شیعیان، به امور آنان رسیدگی میکردند تا اینکه متوکل (خلیفه وقت) که در دشمنی با ائمه اطهار(ع) مشهور بود، به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام در جامعه داشت، ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند، زیرا احساس میکرد که باید امام هادی(ع) را از نزدیک تحت نظر بگیرد.
پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود، اما متوکل منزلشان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او به طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر میکرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها از سوی نیروهای حکومتی کنترل می شد. متوکل جو بسیار خفقانآمیزی را بر جامعه حکمفرما کرده بود و سختگیری و فشار زیادی را بر شیعیان اعمال میکرد. همچنین، علویان را در محاصره اقتصادی قرار داده بود. به شاعران درباری مال فراوانی میداد تا در اشعار خود به ائمه(ع) بیاحترامی کنند و اکثر سادات جلیلالقدر آن زمان را دستگیر و زندانی کرده بود. از هولناکترین اقدامات او در دوره حکومتش، انهدام و تخریب مرقد امام حسین(ع) بود.
اوضاع معیشتی مردم به ویژه علویان در زمان خلفای عباسی به ویژه در دوران متوکل و بقیه خلفای همعصر امام هادی(ع)، بسیار دشوار بود، زیرا آنان بیتالمال مسلمین را صرف خوشگذرانیهایی میکردند که به گواهی تاریخ، هزینههای مربوط به آنها بیسابقه بوده است.
امام هادی(ع) با اینکه شدیداً تحت نظر بودند، اما از پای ننشسته و فعالیتهای خود را به شیوهای مطابق اوضاع زمان خویش به پیش بردند. از مهمترین فعالیتهای ایشان این بود که به مردم از راههای گوناگون آگاهی داده و منصب امامت و مقام علمی خود را طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخهای علمی، آشکار کرده و تثبیت کنند. ایشان همچنین، عدم مشروعیت حکومت بنیعباس را تبیین میکردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام هادی علیه السلام آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی(عج) بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر میفرمودند.
پیشوایان معصوم(ع) انسانهای کامل و برگزیدهای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری و مشعلهای فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شدهاند. گفتار و رفتار و خوی و منش آنان ترسیم «حیات طیبه» انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است. آنان، به فرموده امام هادی(ع) معدن رحمت، گنجینهداران دانش، نهایت بردباری و حلم، بنیانهای کرامت و ریشههای نیکان، خلاصه و برگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهای تاریکی، پرچمهای پرهیزگاری، نمونههای برتر و حجتهای خدا بر جهانیان هستند. بدون شک، ارتباط با چنین چهرههایی و پیروی از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستیابی به کمال انسانیت و سعادت دو جهان است.
پیشوای دهم امام هادی(ع) یکی از پیشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقی و کمالات نفسانی و الگوی حق جویان و ستم ستیزان است. در این نوشتار مختصر برآنیم تا با مطالعه در منابع معتبر اسلامی و تاریخی برای آشنایی بیشتر با پیشوای دهم(ع) فرازهایی زرین از سیره تربیتی و ویژگی های اخلاقی آن برگزیده الهی را از باب تیمن و تبرک نقل کنیم.
رشد و نمو امام(ع)
امام هادی(ع) در خاندانی پا به عرصه جهان هستی گشود که اخلاق و انسانی مجسم بودند، ادب و محبت بر سراسر این خانواده سایهگستر بود؛ کودک به بزرگ احترام میگذاشت و بزرگ در محبت و مهر به کودک پیشقدم بود. مورخان نمونههای شگفتانگیزی از ویژگیهای اخلاقی این خاندان را نقل کردهاند، مثلاً منقول است که امام حسین(ع) در برابر برادر خویش حضرت امام حسن(ع) هرگز سخن نمیگفت و این کار را برای تجلیل و بزرگداشت برادر انجام میداد. امام سجاد(ع) هرگز در حضور مادر یا دایه خویش غذایی نخورد، بخاطر اینکه مبادا نظر مادر یا دایه قبلاً به سمت آن غذا جلب شده باشد و بدین وسیله حقوق آنان را ضایع کند و دل ایشان را بشکند.
رعایت این گونه موارد اخلاقی، مانند رفتار انبیاست و متخلقین به آن در همان اوجی پرواز میکنند که انبیای الهی مطمح نظرشان بوده است. امام هادی(ع) در دامان پدر با یکایک فضائل و مکارم اخلاقی پدر مأنوس و از زلال دانش ایشان سیراب میشد، هر روز پدر جلوههایی از روح آتشین خود را بر فرزند عیان میکرد و او را برای مسئولیت بزرگ آینده، آماده میساخت. پدر آنچنان شیفته فرزند بود که از ابراز آن نمیتوانست خودداری کند و بارها اعجاب و شگفتی خویش را از این انسان نمونه و ممتاز نشان می داد.
مورخین نقل میکنند هنگامی که امام جواد(ع) قصد حرکت به سمت عراق را داشت، امام هادی(ع) را که در آن زمان شش ساله بود در دامان خود نشاند و از او پرسید که دوست داری از عراق چه هدیهای برایت بیاورم؟ امام هادی(ع) تبسمی کرده فرمود ند که شمشیری چون آتش. آنگاه امام جواد(ع) رو به فرزند دیگر خود «موسی» کرده از او پرسیدد که تو چه دوست داری؟ موسی پاسخ داد که فرش خانهای. امام جواد(ع) در حالیکه از پاسخ امام هادی(ع) مشعوف بودند، فرمودند که ابوالحسن به من شباهت دارد و مانند من است. پاسخ امام نشان شجاعت ذاتی و آمال وی بود و این چیز غریبی نیست؛ زیرا همه ائمه اطهار(ع) این خصیصه را در خود داشتند.
امام هادی(ع) در همان کودکی از آنچنان نبوغ، زیرکی و هوشیاری برخوردار بود که اطرافیان را مبهوت میکرد و مورخان نمونههای متعددی از تیزهوشی آن حضرت را نقل کردهاند. معتصم پس از به شهادت رساندن امام جواد(ع) از عمر بن فرج خواست به مدینه رفته معلمی برای امام هادی(ع) که در آن وقت شش سال و چند ماه داشت انتخاب کند و تأکید کرد که معلم باید از دشمنان اهل بیت(ع) و مخالفین آنان باشد. تا امام را با کینه اهل بیت(ع) پرورش دهد و ایشان را اعتقادات نواصب بیاموزد و دشمنی خاندان نبوت را در دل امام جای دهد. عمر بن فرج در اجرای دستورات معتصم به مدینه رفته و ماجرا را با والی شهر در میان گذاشت. او و چند تن دیگر، «جنیدی» را به عنوان دشمن دیرینه اهل بیت(ع) معرفی کردند. جنیدی پس از اطلاع از موضوع، موافقت خود را اعلام کرد. برای او حقوقی ماهانه تعیین و از او خواسته شد تا مانع ملاقات شیعیان با امام شود. جنیدی کار خود را آغاز کرد، ولی از آنچه مشاهده کرد، شگفت زده و مبهوت شد. روزی محمد بن جعفر، جنیدی را دید و از او پرسید که این کودک (امام هادی) تحت تعلیم و آموزشت چگونه است؟ جنیدی از این تعبیر برآشفته شد و گفت که میگویی این کودک؟! نمیگویی این پیر! تو را به خدا کسی را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدینه میشناسی؟ محمّد پاسخ داد که خیر! اما به خدا من بحثی را در ادبیات پیش کشیده و موضوع را آنچنان که گمان میکنم شایسته است بسط میدهم، بعد میبینم او مطالبی را به گفتههایم میافزاید که من از آنها استفاده میکنم و از او میآموزم. مردم گمان میکنند من به امام درس میدهم، اما به خدا این من هستم که از او درس میآموزم.
چند روز بعد دوباره محمد بن جعفر، جنیدی را دیده از او پرسید که حال این کودک چگونه است؟ جنیدی از این حرف برانگیخته شد و گفت که دیگر این حرف را تکرار مکن. به خدا او بهترین مردم روی زمین و فاضلترین خلق خداست. گاهی می خواهد وارد اتاق بشود میگویم اول سورهای از قرآن بخوان و بعد داخل شو. میگوید کدام سوره را میخواهی تا بخوانم؟ و من نام سورههای بلند اول قرآن را نام میبرم، هنوز نام سوره تمام نشده شروع می کند به خواندن آن و آنچنان درست و دقیق میخواند که من درستتر از آن را نشنیدهام. او قرآن را زیباتر از مزامیر داوود میخواند و علاوه بر آن حافظ تمام قرآن است و تأویل و تنزیل آن را نیز می داند. سپس، جنیدی گفت سبحان اللّه! این کودک در میان دیوارهای سیاه مدینه رشد کرده است، پس این دانش عمیق را از کجا کسب کرده است؟ سرانجام همین جنیدی ناصبی و دشمن اهل بیت(ع)، از برکات انفاس قدسی امام هادی(ع)، صراط مستقیم را یافت و چنگ به دامن «حبل المتین» الهی زد و در زمره محبان اهل بیت(ع) قرار گرفت و به امامت ائمه هدی اعتراف کرد.
البته طبیعی است که تنها توجیه حقیقی این پدیده همان اعتقاد شیعه درباره این خاندان است. شیعیان بر این عقیدهاند که خداوند متعال به اهل بیت(ع) دانش و حکمتی عنایت کرده است که دیگران از آن بینصیب هستند و در این مورد سن و سال مدخلیتی ندارد.
علم و دانش امام(ع)
بدون تردید بعد علمی و آگاهی گسترده ائمه(ع) در همه زمینهها از پایههای اساسی امامت در طول حیات آن بزرگواران به شمار رفته و به عنوان یکی از معیارهای مطمئن و روشن که در دسترس همگان قرار داشت، برای تشخیص امام برگزیده از سوی خدا، از مدعی امامت، در جامعه اسلامی شناخته شده بود.
حاکمان ستمگر اموی و عباسی در رویارویی با پیشوایان حق به هر اقدامی که به گونهای در تثبیت موقعیت آنان و تضعیف موقعیت امامان شیعه مؤثر بود دست زدند و حتی موفق شدند چهرههای وابسته و مزدوری را در لباس عالمان دین و فقیهان شریعت به مسلمانان تحمیل کنند، اما هیچگاه نتوانستند در میدان علم و دانش بر پیشوایان معصوم پیشی گیرند و حتی نتوانستند در یک مورد و برای یک بار آنان را محکوم کنند، با آنکه برخی از آنان مانند مأمون برای دستیابی به این هدف تلاشهای فراوانی کرده و سرمایههای زیادی صرف کردند.
اساسیترین ویژگی علوم ائمه(ع)، خدادادی بودن آن است. آنان در هیچ مکتب و نزد هیچ فردی درس نخواندند، بلکه در پرتو شایستگیها و لیاقتهایی که داشتند، خداوند چشمهسارهای زلال دانش و معرفت را در قلب پاکشان به جریان و جوشش انداخت و وجود مبارکشان را به تعبیر امام هادی(ع) گنجینههای علم و جایگاههای معرفت خویش قرار داد.
امام هادی(ع) در سخنی به این دانش گسترده اشاره کرده و میفرماید: «اسم اعظم خداوند ۷۳ حرف است و نزد آصف (بن برخیا) تنها یک حرف آن بود که چون خدا را بدان خواند، زمین حد فاصل بین او و (پادشاه) سبا برای او درهم پیچیده شد. آصف تخت بلقیس را برداشت و آن را نزد سلیمان نبی(ع) برد. سپس، زمین کشیده (منبسط) شد (و به حال نخست بازگشت). تمام اینها در کمتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت؛ اما نزد ما از اسم اعظم الهی ۷۲ حرف است و یک حرف آن نزد خداست که آن را در (خزانه) علم غیب به خود اختصاص داده است».
بزرگترین خیانت زمامداران غاصب اموی و عباسی معاصر ائمه(ع) به بشریت، به ویژه مسلمانان این است که با مشکلات و محدودیتهایی که برای ائمه(ع) به وجود آوردند، مانع نشر و گسترش علوم آنان در جامعه شده و مردم را از آن فیض بزرگ محروم کردند. این محدودیت درباره همه پیشوایان اعمال میشد، اما نسبت به «عسکریین» (پیشوای دهم و یازدهم) با شدت بیشتر، به گونهای که بخش اعظم دوران امامت امام هادی(ع) و تمامی دوران امامت امام عسکری(ع) در سامرا که عنوان پادگان نظامی را داشت، تحت نظارت دقیق نیروهای امنیّتی دستگاه سپری شد و برای مردم امکان دسترسی به آنان و استفاده از محضرشان وجود نداشت. با این حال، امام هادی(ع) از هر فرصتی استفاده کرده و با افاضه شمهای از علوم خدادادی خود به صورت کتبی یا شفاهی، در قالب سخن گفتن با افراد مختلف به زبان خود آنان، پیشگویی نسبت به حوادث آینده، خبر دادن از نیت افراد و… انسانها را از فروغ دانش خود بهرهمند و بدین وسیله آنان را به شاهراه حق، رهنمون میکرد.
سلاح علم ویژه امامت و به کارگیری آن در قالبها و پوششهای یاد شده، کارسازترین، کوبندهترین و در عین حال بیخطرترین سلاحی بود که در شرایط حاکمیت جو خفقان آن روز، در اختیار پیشوای دهم(ع) قرار داشت و حکومت، هیچ راه و بهانهای برای مبارزه با آن نداشت.
حلم و بردباری امام(ع)
حلم و بردباری از ویژگیهای مهمی است که مردان بزرگ، به ویژه رهبران الهی که بیشترین برخورد و اصطکاک را با افراد نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو این خلق نیکو افراد بسیاری را به سوی خود جذب کردند. امام هادی(ع) همچون نیاکان خود در برابر ناملایمات بردبار بود و تا جایی که مصلحت اسلام ایجاب میکرد با دشمنان حق و ناسزاگویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباری برخورد می کرد.
«بریحه» عباسی که از سوی دستگاه خلافت به سمت پیشنمازی مکه و مدینه منصوب شده بود، از امام هادی(ع) نزد متوکل سعایت کرد و برای او نوشت که اگر نیازی به مکه و مدینه داری، «علی بن محمد» را از این دو شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کردهاند. بر اثر سعایتهای پی درپی بریحه، متوکل امام را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعید کرد. هنگامی که امام(ع) از مدینه به سمت سامرا در حرکت بود، بریحه نیز ایشان را همراهی کرد. در بین راه بریحه رو به امام (ع) کرد و گفت که تو خود میدانی که عامل تبعید تو من بودم. با سوگندهای محکم و استوار سوگند میخورم که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین(ع) یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را (در مدینه) آتش میزنم و بردگان و خدمتکارانت را میکشم و چشمههای مزرعههایت را از بین خواهم برد و بدان که این کارها را خواهم کرد.
امام(ع) متوجه او شده و فرمودند که نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من شکایت از تو را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر او از بندگانش نخواهم برد. بریحه چون این سخن را از امام(ع) شنید، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از او تقاضای بخشش کرد که امام(ع) فرمودند تو را بخشیدم.
هیبت و وقار
ائمه اطهار(ع) مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق و منبع تجلیات و انوار خاصه او هستند. بر این اساس از یک قدرت معنوی فوقالعاده و نفوذ و هیبت خاصی برخوردارند. امام هادی(ع) مانند پدران گرامی خود و انبیای الهی، از آنچنان هیبت و نفوذ معنوی برخوردار بود که همگان را وادار به کرنش میکرد و این امر اختصاص به شیعیان حضرت نداشت. این هیبت و عظمت خدادادی را در زیارت جامعه و از زبان امام هادی(ع) چنین میخوانیم: «طأطأ کل شریف لشرفکم، و بخع کل متکبّر لطاعتکم، و خضع کل جبار لفضلکم، و ذل کل شیء لکم؛ هر بزرگ و شریفی در برابر بزرگواری و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینی به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگویی در برابر فضل و برتری شما فروتنی کرده و همه چیز برای شما خوار و ذلیل گشته است».
دراین باره از محمد بن حسن اشتر علوی نقل شده که همراه پدرم با جمعی از مردم عباسی، طالبی و جعفری نزد متوکل عباسی بودیم که ناگهان ابوالحسن، امام هادی(ع)، وارد شد و آهنگ در قصر خلیفه را کرد. تمامی حاضران بلا استثناء از مرکبهایشان فرود آمده احترامات لازمه را به عمل آوردند تا حضرت وارد کاخ شد، مردی از آن جمع از این تجلیل و گرامیداشت به خشم آمده لب به اعتراض گشود و گفت که این تشریفات برای کیست؟! چرا برای این جوان این همه احترام بگذاریم؟ او نه از ما بالاتر است و نه بزرگسالتر. به خدا قسم هنگام خارج شدن، دیگر برای او بپا نخواهیم خاست و از اسب فرود نخواهیم آمد.
ابوهاشم جعفری به او چنین پاسخ داد که به خدا سوگند با ذلت و کوچکی به او احترام خواهی گذاشت. لحظاتی بعد امام(ع) از قصر خارج شد و بانگ تکبیر و سرود توحید برخاست و همه مردم به احترام امام بپا خاستند، ابوهاشم مردم را مخاطب کرده و گفت که مگر شما نبودید که تصمیم داشتید به حضرت احترام نگذارید. گروهی از آن میان پرده از حالت درونی خود برداشته گفتند که به خدا قسم نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم و بیاختیار از اسب فرود آمده به ایشان احترام گذاشتیم.
زید بن موسی چندین بار به عمر بن فرج گوشزد کرد و از او خواست که وی را بر امام هادی(ع) مقدم بدارد و میگفت که او جوان است و من عموی پدر او هستم. عمر بن فرج سخن او را برای امام هادی(ع) نقل کرد. امام فرمودند که یک بار این کار را بکن. فردا مرا پیش از او در مجلس بنشان، سپس، ببین چه خواهد شد. روز بعد «عمر» امام هادی(ع) را دعوت کرد و آن حضرت در بالای مجلس نشست. سپس، به زید اجازه ورود داد. «زید» در برابر امام (ع) بر زمین نشست. چون روز پنجشنبه شد ابتدا به زید اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشیند، سپس، از امام(ع) خواست تا وارد شود. امام(ع) داخل شد. هنگامی که چشم زید به امام(ع) افتاد و هیبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده کرد از جایش برخاست و امام را بر جای خود نشاند و خود در برابر او نشست.
هیبت امام هادی(ع) آنچنان قوی و نفوذ ایشان آنقدر نیرومند بود که هنگام آمدن نزد متوکل تمامی درباریان و نگهبانان قصر بیاختیار هنگام حضور امام(ع) قیام میکردند و بدون کمترین بهانهجویی و به انتظار گذاشتن، درها را میگشودند و پردهها را کنار میزدند. ناگفته پیداست که نیرومندی و هیبت امام ناشی از سلطنت دنیوی یا اندوختههای مالی نبود، بلکه سرّ عظمت ایشان در اطاعت خداوند متعال، زهد در دنیا و پایبندی به دین بود. امام خواری و ذلت عصیان خدا را از خود دور کرده و از طریق اطاعت پروردگار به اوج عزت و وقار دو جهان رسیده بود.
انتهای پیام
منبع: ایکنا