خدای معنویت های نوپدید و خدای ادیان

0

بازدیدها: 10

خانم «باربارا مارکس هابارد» از مروجان تفکرنوین مدعی است: «در عصر حاضر از لحاظ عقلی به بلوغ رسیدیم و قابلیت و قدرت‌ها را به اصل خودش، یعنی درون انسان نسبت می‌دهیم، و خداوند در واقع در درون انسان است. این تقریر از خدا، غیر از خدای ادیان است.

به گزارش فاران نیوز، یکی از روش‌های نقد در مباحث معنویت‌های نوظهور، استفاده از اصطلاحات و مطالب حق و صحیح است که از آن اصطلاحات و کلمات، اراده مفهوم و معنای باطل دارند. به‌عنوان‌ مثال در یک جلسه، یک شخصی دارد صحبت از ارتباط با خداوند و روش‌های رسیدن به خدا می‌کند. مباحثش کاملاً دینی و تبلیغ معنویت است. افرادی که مخاطب وی هستند، با فهم متعارف و با ارتکازات و باورهای خود، خدایی که وی می‌گوید را به الله جل‌جلاله تطبیق می‌دهند و وقتی صحبت از مسیرهای رسیدن به این خدا می‌شود، راه‌های شرعی همانند نماز و روزه، صدقه و کمک به فقرا، احترام به دیگران و… به ذهنشان متبادر می‌شود؛ علی‌الظاهر هیچ اشکالی در این نوع صحبت‌ها وجود ندارد.

اما با مطالعه مطالب وی، شنیدن سخنرانی‌های وی در جلسات خصوصی یا عمومی دیگر، بررسی صفحات مجازی و یا صحبت با وی و… متوجه می‌شویم، خدایی که ایشان معرفی می‌کند، غیر از خدای ما است؛ وی در پارادایمی [1] خاص دارد مفاهیم را به کار می‌برد. در مثال فوق وی در حیطه تفکر نو زیست فکری و رفتاری دارد و ازاین‌رو باید مفاهیم و کنش‌های وی را در این بافت و پارادایم معنی کنیم.

خداوند در شبه معنویت تفکر نو، خدای متشخص انسان‌وار به نام الله یا… نیست. خداوند در این فضا، با ویژگی‌های خاصی معرفی می‌شود. خدا در این پارادایم، یک امر درونی است و هر شخصی باید خدای خود را با افکارش بسازد. به‌عنوان نمونه خانم «باربارا مارکس هابارد» از رهبران و مروجان اصلی تفکرنوین می‌گوید: «ما قابلیت‌هایمان را به خدایانمان نسبت می‌دادیم و حالا به اصل خودش یعنی خودمان» [2] وی بیان می‌کند که ما در قرن‌های گذشته وقتی چیزی می‌خواستیم یا قدرتی برای تحقق خواسته‌ها داشتیم، این محقق کردن خواسته‌ها و قدرت تحقق را به نیرویی خارج از خود نسبت می‌دادیم و اسم آن ار خدا می‌نامیدیم؛ ولی در عصر حاضر از لحاظ عقلی به بلوغ رسیدیم و قابلیت و قدرت‌ها را به اصل خودش، یعنی درون انسان نسبت می‌دهیم، خدای خارجی وجود ندارد و خداوند در واقع در درون انسان است.

با بیان فوق مشخص شد که وقتی آن شخص صحبت از خدا و معنویت می‌کند، مراد وی خداوند و معنویت انحرافی است و مخاطب بدون اینکه متوجه شود، در جلسات یک فرد گمراه شرکت کرده و این نوع جلسات، مقدمه‌ای است که فرد به‌ مرور مخاطبانش را اقناع فکری کرده و با شستشوی ذهنی، پله‌ پله به انحراف ببرد.

شاید کسی به ذهنش برسد که تا وقتی آن گوینده، سخن درست گفته استفاده می‌کنیم و به‌ محض اینکه صحبت انحرافی از وی دیدیم دیگر از وی پیروی نمی‌کنیم. درجواب به این نکته، باید گفت مسئله به این سادگی نیست. روش اقناع مخاطب یک مهارت است که فرد بدون اینکه متوجه شود در این مکانیزم کم‌کم باور و رفتار وی تغییر می‌کند؛ در این وضعیت، چون تغییر تدریجی و نامحسوس است، شخص متوجه نمی‌شود و حتی به تذکرات دیگران هم اهمیتی نمی‌دهد. می‌شود مثال یک معتاد به مواد مخدر را اینجا ذکر کرد که بدون اینکه متوجه شود، به‌تدریج وابسته مواد مخدر شده و آخرین نفری که قبول می‌کند معتاد شده است، خودش می‌باشد.

پی‌نوشت:

[1]. پارادایم یا الگوواره یا اندیشگان به زبان ساده، مدل یا نمونه ایست که نشان می‌دهد چیزی چگونه کار می‌کند یا تولید می‌شود؛ به بیان دقیق‌تر، مجموعه‌ای است متمایز از مفاهیم یا الگوهای فکری.

[2]. نیل دونالد والش، ابداع زندگی، میراث باربارا مارکس هابارد و آینده تو، ترجمه فرخ بافنده، تهران، نشر میم، 1391، ص 83

محمد جواد نصیری

انتهای پیام

منبع: ادیان نت