«دین به چه درد می‌خورد!؟»

0

بازدیدها: 10

این کتاب مختصر، به گوشه‌ای از مباحث علم و دین، شبهات و چالش‌های الحاد جدید پرداخته است. پاسخ‌ به این شبهات به زبانی ساده، جذاب و به‌دور از اصطلاحات پیچیده است و برای عموم مخاطبان به‌ویژه نوجوانان و جوانان مناسب است. 

نویسنده در صفحات آغازین کتاب مخاطب خود را به چالش می‌کشد: «دین و مذهب و اعتقادات به درد زمانی می‌خورد، که مردم فراغت داشتند، که هزار جور فکر و خیال و دغدغه نداشتند، که در فضای زندگی ماشینی با این سرعت و شتاب زندگی نمی‌کردند، که این همه امکانات و لذت‌های جالب و جذاب برای رسیدن وجود نداشت، که دغدغه‌های دیگر جایی برای دین و مذهب و خدا و پیغمبر باقی می‌گذاشتند».

 وی، سپس یادآوری می‌کند:«می‌دانم که تند رفتم و نگاه و باور شما این نیست». وی به ترسیم زمانه می پردازد و شرایط زمانه را همچون مسابقه‌ای به تصویر می‌کشد که زمینش به اندازه دنیاست و همه در آن به رقابت پرداخته و عده‌ای به هر وسیله‌ای با مشت و لگد می‌خواهند پیروز شوند و به ثروت و خواسته‌های دنیوی برسند. 

جالب اینکه داوران این مسابقه هم مشخص نیستند! چون خود داوران هم در حال مسابقه هستند. این افراد در چنین مسابقه‌ای نفس‌گیر تلاش می‌کنند و می‌جنگند، اما به فکر نیازهای روحی و روانی خود نیستند و برایشان اهمیتی ندارد.

 نویسنده، سپس جسم و جان انسان را تشبیه به ماشین و راننده می‌کند که قرار بوده ماشین وسیله و در اختیار راننده باشد، نه اینکه راننده اسیر و در اختیار ماشین قرار بگیرد، می‌گوید اگر نگاه‌مان را از مسابقه و ماشین برداریم و انسان و مقصد را ببینیم، پاسخ این سوال را خواهیم یافت که «دین به چه درد می‌خورد؟!»  

 نویسنده در ادامه، مخاطب را وارد چالش دیگری در عرصه علم و دین می‌کند: «یک زمانی مردم با علم و دانش بیگانه بودند، روابط علت و معلولی را نمی‌فهمیدند، از اسرار این جهان سر در نمی‌آوردند و… به ناچار پای نیروهای ماورایی را وسط می‌کشیدند و هر اتفاقی را به خدایان نسبت می‌دادند.

 اکنون که بشر دوران جهل و نادانی را پشت سر گذاشته است، اکنون که علم برای همه سؤالات بشری پاسخی قانع کننده دارد، اکنون که دست دانش بشری به پیچیده‌ترین اسرار عالم رسیده است دیگر دین خدا و اعتقادات چه جایگاهی می‌تواند داشته باشد؟ و به این ترتیب علم و دانش بشری جای خدا و دین و اعتقادات را گرفت و بشر را نسبت به آنها بی‌نیاز کرد.

 سپس، نویسنده با این پرسش‌ها با مخاطب سخن می‌گوید: «سؤال؛ شما چه فکر می کنید؟ آیا داستان از همین قرار است؟ آیا علم و دانش جای خداوند را در عالم بیرون و درون بشر گرفته است؟ آیا با پیشرفت علم و دانش بشر از اعتقاد و باور نسبت به خداوند بی نیاز شده است؟ آیا اساساً علم و دانش با اعتقاد به خداوند در تضاد و تعارض است؟ برای رسیدن به پاسخ درست ابتدا باید فضا را کاملاً روشن و شفاف کرد. یعنی چه کار باید کرد؟».

 شجاعی، در بخش دیگر از کتابش مخاطب را با یکی دیگر از شبهات ملحدان جدید که «دین را منشأ شر و عقب ماندگی کشورهای مسلمان، و خداناباوری و بی‌دینی را عامل توسعه و پیشرفت کشورهای توسعه یافته می‌دانند»، به چالش می‌کشد و سپس به تبیین پاسخ می‌پردازد.

انتهای پیام

منبع: مدرسه علم و دین